داستان کوتاه پاییز

داستان کوتاه پاییز

برگ کوچکی بود که روی یک درخت جوانه زد. روزی ناگهان آهی کشید، درست مثل همان آه و ناله‌هایی که وقتی که باد می‌وزد، برگ‌های دیگر می‌کشند. شاخه‌ی کوچک که برگ روی آن روییده بود، پرسید:«موضوع چیست؟ چرا آه می‌کشی؟» برگ جواب داد:«باد همین حالا به من گفت که یک روز من را به زمین خواهد […]

پاییز و شعرهای نو

پاییز و شعرهای نو

شعر نو درباره پاییز پاییز کوچک من دنیای سازش همه رنگ‌هاست با یکدیگر تا من نگاه شیفته‌ام را در خوش‌ترین زمینه به گردش برم و از درخت‌های باغ بپرسم خواب کدام رنگ یا بی‌رنگی را می‌بینند در طیف عارفانه پاییز؟ حسین منزوی ~~~~~✦✦✦~~~~~ پاییز را به هیچ می‌انگارد دستی که دست‌های تو را دارد سیدعلی […]