عقاب و آرزوی پرواز!

عقاب و آرزوی پرواز!

داستان کوتاه جوجه عقاب کوه بلندی بود که لانه یک عقاب با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت. یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد. بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از […]

داستان کوتاه پاییز

داستان کوتاه پاییز

برگ کوچکی بود که روی یک درخت جوانه زد. روزی ناگهان آهی کشید، درست مثل همان آه و ناله‌هایی که وقتی که باد می‌وزد، برگ‌های دیگر می‌کشند. شاخه‌ی کوچک که برگ روی آن روییده بود، پرسید:«موضوع چیست؟ چرا آه می‌کشی؟» برگ جواب داد:«باد همین حالا به من گفت که یک روز من را به زمین خواهد […]